پارسا

پارسا جان تا این لحظه 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن دارد

پارسای ما هم کباب خور شد

خبـــــــــــــــــــــــــــر خبــــــــــــــــــــــــــــــر خبــــــــــــــــــــــــــر

سلام به همه دوستای نی نی پیجی

بلاخره پسر ما هم اومد قاطی کباب خورها.پارسا همزمان با هم 2 تا دندون دراورد.

2 تا دندون شماره 1 از فک پایین.البته توی این مدت خیلی لاغر شده و مامانی رو اذیت کرده.

چون هیچی نمیخورده و فکش رو قفل میکرد.خوب بچه ام درد داشته دیگه.

اینجا هم مامان فکر کرده پارسا همون پارسای 4 ماه پیشه.با خودش اورده دفتر که سیستم مامان رو به این روز انداخته.

از همین الان همه توی فامیل بهش میگن مهندس پارسا

ایشالله مهندس شدنت رو هم ببینیم مامان.با دلخوشی.

البته میگیم مهندس چون توی فامیل همه میگن مهندس پارسا و گرنه پسر نازم اختیار داره هر حرفه و پیشه ای رو که دوست داره انتخاب کنه و مطمئن باشه که من و بابا ازش حمایت میکنیم.

دوست داریم پسر نازم


تاریخ : 02 مرداد 1393 - 18:57 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 1592 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر

پیشرفت های پارسا گلی

گل پسر نازم سلام

ببخشید که خیلی وقت نمیکنم بیام برات بنویسم

مرد کوچولوی خونه خیلی پیشرفت کردی ها.تازگی ها با روروئک کل طول و عرض خونه رو طی میکنی.میری سراغ کشوهای آشپزخونه و اونها رو بیرون میکشی.اگه کیف جلوت باشه هرجیزی توش هست رو میریزی بیرون

پارسا گلی برای مامان چهاردست و پا نرفتی اما روی باسن سر میخوری و هر جا میخوای میری.تا غذاتو بخوری 3 دور کل خونه دور میزنی و من هم به دنبالت.

توی آشپزخونه توی اتاق ها توی هال و....خلاصه همه جا میری

تازگی هم دستهاتو میگیری به مبل یا گوشه گهواره و بلند میشی در حد 2 ثانیه.

فکر کنم تا یکی دوماه دیگه راه بیفتی.دندون هم هنوز نداری.بی دندون منی.......

 

 


تاریخ : 23 تیر 1393 - 18:50 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 1032 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

ناز پسر داریم پسر، قند عسل داریم پسر

پسر ناز مامان سلام

چند وقتی نیومدم آخه حسابی درگیرم.منو ببخش مامانی

پس گلم حدود 1 ماهی میشه که کلمات ماما،بابا، اده و اه رو میگی.هر وقت از دست کسی عصبانی میشه دستات رو مشت میکنی و چشماتو میبندی و سرش داد میزنه اهـــــــــــــــــــــــــــه و حسابی حرص میخوری.

3 ماهی میشه که دیگه نمیشه با مامان بیای سرکارو میری پیش مامانی

هروقت هم میری بغلش میام بغلت کنم سریع پشتت رو میکنی به من و با دستت میزنی زیر دستم.

سینه خیز که نرفتی اما چند وقتیه با باسن سر میخوری روی زمین و میری.با روروئک هم چند قدمی میری ، البته راه نمیری باهاش میپری ناز مامانی.

اگه کسی بخواد از در خونه بره بیرون پشت سرش گریه میکنی و جیغ میزنی

ایشالله 4 شنبه و 5 شنبه همین هفته هم عروسی عمو مسلم هست که ایشالله به خوشی برگزار بشه.

امیدوارم به تو خوش بگذره.از همینجا برای عمو جون دوباره آرزوی خوشبختی میکنیم.


تاریخ : 31 خرداد 1393 - 19:08 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 960 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

7 ماه و 10 روز

پسر عزیزم 7 ماه و 10 روز از آغاز تو میگذره...

7 ماه و 10 روز سرشار از عشق و دوست داشتن....

7 ماه و 10 روزی که به سرعت برق و باد گذشت و تو الان کنارمایی

الان کم کم میشینی....با استقلالی که از خودت نشون میدی به این باور میرسونیمون که روزهای بزرگ شدنت یکی پس از دیگری دارن سپری میشن....

قاشق غذایی که باید با دست خودت ببری به دهنت..لیوان آبی که باید حتما خودت ببری دهنت...کاسه ماستی(آخه عادت داری ماست رو با کاسه بخوری)که خودت باید بخوری.

عادات جالبی پیدا کردی.سریع از یه حالت خسته میشی.اگه امروز با قاشق خودت غذا خوردی فردا باید با قاشق بزرگترها بخوری پس فردا با کاسه باید بخوری روز بعدش با لیوان روز بعدش با انگشت مامان.....

تخت ننو خیلی دوس داری هرجا میریم باید توی ننو بخوابی...مامانی توی باغ برات ننو میبنده و تو هم درکمال آرامش میخوابی...

اینم عکس کارهای جدیدت...

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجا هم کلی با هواپیمات جنگیدی و در آخر گازش گرفتی و الان سوراخ شده دیگه باد نمیشه

 

گل پسرم شما هنوز دندون نداری

غذاهایی که مامان برای خودت جدا درست میکنه دوس نداری و از غذای بزرگترها خیلی قشنگ میخوری.

آبمیوه ها رو دوس داری و راحت میخوری.اما غذاهای خودت رو از دهنت میریزی بیرون.

 


تاریخ : 20 اردیبهشت 1393 - 20:46 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 1106 | موضوع : وبلاگ | 11 نظر

عکس های پارسا توی این 1 ماه غیبت

سلام به همگی.

الان 17 فروردین هست و بعد از 1ماه تاخیر دارم وبلاگ گل پسر نازم رو به روز میکنم.

کلی اتفاق های جدید افتاد اول اینکه پارسا کوچولو کچل کرده دوم اینکه اولین تفریحش رو 17 اسفند با عمه شیوا و عمو اسلام و پدرجون و عزیز جون و بقیه عموجونها و مامان بابا رفت سوم اینکه دوباره 4 فروردین با دوستای بابا جون رفتیم یه جای بی نظیر.

13 بدر هم که رفتیم باغ آقاجون اما چون بارونی بود ما نتونستیم از ویلا بریم بیرون.

الان هم یه عالمه عکس از این 1 ماه میزارم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


تاریخ : 17 فروردین 1393 - 18:12 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 1254 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

باز هم تلاش

چند روزی هست که مدام پارسا جونم تلاش میکنه که غلت بخوره بچرخه روی پهلو و بلاخره روز 92/11/18 موفق شد برای اولین بار کامل غلت بخوره اما چون ترسیدیم دستش درد بگیره سریع بلندش کردیم و متاسفانه نشد عکس بگیرم.اما از تلاشش عکس داریم.

و خوشحالی پایان انجام کار

 

و اما یه کار جدید هم یاد گرفته این گل پسر که خیلی هم دوسش داره و میخنده

 

 


تاریخ : 30 بهمن 1392 - 18:23 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 1821 | موضوع : وبلاگ | 22 نظر

دیگه دارم بزرگ میشم

سلام به همگی

این پسر ناز مامان و بابا کم کم داره بزرگ میشه و کارای جدید یاد میگیره و هر روز بیشتر از روز قبل دل ما رو میبره.

این یه نمونه از کارایی که تازه یاد گرفته.دوروز پیش اینکاررو یاد گرفته یعنی یکشنبه 92/11/06

کف دوتا پاشو به هم میچسبونه و با هم پاهاشو میاره بالا.

قربون پسر شیرینم

اینجا هم یاد گرفته انگشتاشو بخوره.

یه بار انگشت شصت یه بار اشاره یه بار انگشت انگشتری یه بار هم انگشت کوچیک.

پارسا مامانی کدوم انگشت خوشمزه تره؟

اگه هم انگشتش رو بگیریم بهش بر میخوره گریه میکنه

 

اینجا هم بعد از اینکه انگشت عروسکش رو خورده گرفته توی بغلش تا با هم بخوابن

 

اینجا هم شده یه مرد بزرگ و کنار بابایی عکس گرفته

 

اینجا هم رفته بغل دایی فرید فقط چون اولین بار بوده اینجوری بغل میشده یه کوچولو تعجب کرده


تاریخ : 08 بهمن 1392 - 19:10 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 1098 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر

از برکات قدوم پارسا

سلام به همه.

چند تا اتفاق جدید افتاده اول اینکه پارسا جون یاد گرفته با صدا قهقه بزنه برای اولین بار هم اینکار رو شنبه شب یعنی 92/10/14 انجام داده.

 

خبر خیلی خوب هم بـــــــــــــــــــــــــــــــــــرفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اومده اصفهان اونم خیلی زیاد بعد از چندین سال.

الانم چند تا عکس از این روز برفی میزاریم که هی با هم ببینم هی کیف کنیم.

این عکس صفه برف پوش هست.

اینم پارک جلوی خونه

 

 

اینم پارســـــــــــــــــا و دایـــــــــــــــــــــــی داود و برف


تاریخ : 17 دی 1392 - 18:52 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 1476 | موضوع : وبلاگ | 19 نظر

اتفاق جدید

سلام گل پسرکم امروز صبح از خواب که بیدار شدم شوکه ام کردی...

من خوابیده بودم اما بابایی بیدار شده بود داشت باهات بازی میکرد یه دفعه با صدای بلند ذوق کردی.

اولش فکر کردم این صدا شانسی بوده اما بعدش 3 -4 بار تکرارش کردی..

فدات بشم که اینقده با بابایی دوستی.همراه خوبی باش برای بابایی گل پسرم.آخه همه امید بابایی تویی.

این چند روزه که یکمی گلوت اذیته،بابایی هی راه میره میگه گل پسرم چیکارت کنم.

راستی ناگفته نماند سه شنبه هفته گذشته خودت و بابایی دوتایی با هم رفتین دکتر.

گل پسرنازم اینم عکسای امروزت که برامون با صدا ذوق کردی.

 

 

همیشه خندون باشی عزیزم.


تاریخ : 07 دی 1392 - 20:45 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 1624 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر