پارسا

پارسا جان تا این لحظه 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن دارد

به وبلا گ پسر ما خوش اومدین

Klik hier voor meer gratis plaatjes


عکس جدید کارای جدید

سلام گل پسر خونه.چشم و چراغ خونه

مامانی الان یک ساعت تایپ کرد و نوشت و عکس گذاشت.خواهر کوچولوت با یه حرکت همشو پاک کرد.الان عصبانیم و کاریم ازم برنمیاد جز نوشتن دوباره..

 

نوشتم برات که میخواستیم جشن تولد بگیریم اما محرم بود و نشد.فقط دای داود و دای فرید یه کیک خریدن برات و یه شمع گذاشتن فوت کردی.

بابایی هم بشدت درگیر کار و دانشگاه شده.

آقا جون کل عسگر چند روزی اینجا بود و تو حسابی سرگرم بودی.

از وقتی عمو محمد اومده کلی کل کل دارین با هم دیگه.

فیگورای عکساتم که معرکه.....سه ثانیه هم یه جا بند نمیشی.الان عکس میزارم برت دقیقا متوجه منظورم میشی

اینجا خواهرت تب داشت داری میبوسیش

 

 

 

 

متوجه منظورم شدی ؟

یه عکس واضح نداری.....


تاریخ : 10 آبان 1395 - 20:01 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 4089 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

چند روز مونده به سه سالگی

سلام گل پسر خونه .چشم و چراغمونه

گل پسرم ند روز بیشتر به تولد سه سالیت باقی نمونده.دقیقا 16 روزه دیگه شما سه ساله میشی.

حدود یک سال هست که نتونستم چیزی برات بنویسم اونم دلیلش این بود که دختر کوچولویی که به جمع خانوادمون اضافه شده اجازه هیچ کاری به مامان نمیده.

الان شما دو تا فسقلی ناز من هستین که از بودنتون بسیار خوشحالم..

و یه خبر خوب دیگه که دیشب گرفتم این بود که بابای فوق لیسانس قبول شده.

حرف زدنت کامل کامل هست.

عاشق کتابی مخصوصا کتاب داستان

روزی هفت بار کتاب ها رو میریزی بیرون که برات بخونم.

یکی دیگه از تفریحاتت تلویزیون هست.

زیاد خواهرتو اذیت نمیکنی اما یه وقتایی خیلی اذیتم میکنی و خسته.

الانم خواهرت خوابیده و شما کل اسپری بابا رو خالی کردی رو خودت میگم پارسا بزارش بالا.دعوام میکنی منم دیگه دوست ندارم...........قربون شیرین زبونیات.

چندتا عکس دارم برات بزارو و یه دنیا آرزوی سلامتی برای تو گلم..

 

 

 


تاریخ : 25 شهریور 1395 - 21:45 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 2835 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

2 سال و 10 روز

پسر گلم سلام.

تازگی شیرین زبون شدی و روان حرف میزنی و همه چیز میگی.چند وقتی بود مدام گیر داده بودی تولد میخوام شعر میخوندی میگفتی تولد تولد کیک تولد.

روز 10 مهر که جمعه بود و عید غدیر نتونستیم برات تولد بگیریم چون نامزدی عمو مصطفی بود.

هفته بعدش جمعه هم که میشد 17 مهر آقاجون اینا عروسی دعوت بودن.ناچار با تصمیم دایی داوود یه تولد عجله ای خیلی خیلی کوچولو برات گرفتیم

فقط خودمون بودیم و آقا جون اینا که دیگه دایی جعفر (دایی مامان ) با خانواده اومدن.

الانم عکس کادوهاتو میزارم

فقط عکس کادوی دایی جعفر رو نگرفتم که حتما میگیرم و میزارم.یه بولینگ خوشگل بود.ازش دل نمیکنی که بتونم عکس بگیرم.مدام دستته.

 

این چرخ رو مامان جون از طرف آقا جون برات گرفته

این صندلی ماشین رو دایی داود و مامان جون برات خریدن.

این ببعی ها رو هم که عاشقشونی.مامان جون ببعی قرمز رو گرفته آقا جون ببعی سفید رو.

این ماشین رو هم مامان برات خریده گلم

این هواپیما هم کادو بابایی هست عزیزم.

 

همشون مبارکت باشن .با شادی و دلخوشی استفاده کنی.120 ساله بشی پسرم.


تاریخ : 20 مهر 1394 - 18:54 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 2383 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

کلی وقته نبودیم

سلام برای گل پسر نازم

مامانی ببخش که خیلی کم میام و سایتت رو آپ میکنم.این روزا خیلی درگیرم

نمیدونم توی پستای قبلی گفتم یا وقت نشده برات بنویسم

15 فروردین بود که دیگه شما شیر نخوردی.الان تمام کلمات و جملات رو کامل میفهمی و خیلی تلاش داری برای کامل حرف زدن.

تقریبا کامل حرف میزنی.

بابایی

مامان نسیف

دایی جون

دایی داود

عام صفا=عمو مصطفی

عام  مسم=عمو مسلم

آقاجون غل عسر=آقا جون کل عسگر

عام ممد=عمو محمد

اینو بده

اینو میخوام

ازت میپرسم تو کی ؟میزنی به سینت میگی من    پاسا

ازت میپرسم اسم خواهرت چیه؟ میگی   مرنیا خاووم=پرنیا خانم

آقا جون اومد

بریم مامان جون

بابایی کار

و خیلی حرفا و کلمات دیگه....

تا بهت میگم پارسا کیف مامانو بده سریع میگی ؟کوش؟

تا ازت میخوایم چیزی بهمون بدی سریع میگی کوش؟

به ماشین حساب میگی=مشی حس

جالبه که به تفنگات میگی چایی....دلیلشم نمیدونم

کلی کارای تازه انجام میدی.توی خونه میدوی و با خودت میگی بابالا

بابالا یکی از بازی های مورد علاقه ات هست .اگه خودت تنهای بگی بابالا یعنی توی خونه دوپا دوپا میپری و راه میری اگه به من بگی بابالا یعنی بزارم روی توپ بزرگم و بالا پایین پرتم کن و اگه به بابا بگی بابالا یعنی بغلم کن بندازم بالا سرم بخوره به برگ درختا.

راستی یادم رفت بگم یه خواهر توی راه داری و انشالله آذر ماه خانوادمون چهار نفره میشه.

این عکس توی ماشین نشستنته.همش میگی دست یعنی دستمو بگیرم به دستگیره

 

این عکسم جزء معدود دفعاتیه که خودت از خستگی خوابت برده.


تاریخ : 05 مرداد 1394 - 20:44 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 2268 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

عکسای پست قبلی

نی نی پیج یه تغییراتی کرده که من زیاد آشنا نیستم برای همین عکسای مربوط به پست قب رو اینجا برات میزارم. آپلود عکس آپلود عکس آپلود عکس
تاریخ : 18 بهمن 1393 - 19:11 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 2251 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

شیطنتهام شروع شدههههههه.......

گل پسر خونه سلام این روزها با راه افتادنت خیلی شیطون شدی .از اول صبح که بیدار میشی راه میری تا شب که بخوابی.غذا خوردنت که بد بود حالا خوابیدنت هم ماجرا شده.به زور باید بخوابونمت.الان 4 تا دندون بالا داری 4 تا پایین دندونای شماره 4 بالا هر دو طرف هم در اومدن اما پاینیهاشون هنوز در نیومده.تازه لثه ات تاول زده میخواد در بیاد.همش هم میگی مامان اخ یعنی تو دهنم یه چیزی هست.اما چیزی نیست منظورت همون لثه هاس که متورمه. الانم برات عکس میزارم.چندتا عکس هم هست که عمو محمد تابستون گذشته یعنی تابستون 93 که شما 9 ماهه بودی توی پارک جلوی خونه ازت گرفته.ولی چون ممکنه بعدها من یادم نباشه این پارک کجا بوده بهت میگم که پارک توی قسمت کوی ولیعصر هست خیابان مولانا.گرچه هرگز خونه ای که شما توش به دنیا اومدی رو یادم نمیره ماه من
تاریخ : 18 بهمن 1393 - 19:03 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 2001 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

کارای جدید جدید

گل پسرم سلام.

این روزا هر روز یه کار جدید یه رفتار جدید و یه کلمه جدید ازت میبینم و میشنوم.

الان دیگه دقیقا به بابا میگی بـــــابـــــــا یی به آقا جون میگی بابا.به مامان جون میگی مامان و همچنان به من میگی آجی ...

دایی رو همچنان دایی صدا میکنی تا خوردنی میبینی میگی بــــــــــــــــهی ولی وقتی برات میارم و میگم میخوری سر تکون میدی و میگی نـــــــــــــــــــــه.

به برق میگی قــــی به داغ میگی قاغ

تا قوری چای یا بخاری یا گاز رو میبینی سریع میگی اوخ.

دیگه کم کم راه افتادی. دستتو به مبل میگیری بلند میشی و میگی تاتی..

بسیار هم زیبا برام نانای میکنی.

اینم فیگورای مختلفت با دیدن فلش دوربین


تاریخ : 20 آذر 1393 - 19:50 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 2089 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

گل پسر خونه

پارسا گلم سلام

الان شما یک سال و 19 روز سن داری که من دارم برات مینویسم

امسال نشد که برات تولد بگیرم اما انشالله سال آینده که خودت هم بزرگ شده باشی و از جشنت لذت ببری.

هنوز با مامان سر غذا نخوردن دعوا داری.تا غذا میبینی سرتو تکون میدی و میگی نه نه نه.

هنوز راه نیفتادی اما دستتاتو میگیری و بلند میشی.وقتی دستاتو رها میکنم انگار میترسی بایستی. اما تاتی میری.

میدونم وقتش که بشه راه میری حرف میزنی و کارهاتو انجام میدی.

راستی 8 مهر ماه بود که یسنا دختر عمو اسلام هم چشمای نازشو به دنیا باز کرد.

الانم عکسهای جدیدتو میزارم برات

 

 

ببین اومدی داری با کامپیوتر کار میکنی مهندس کوچولو 

 

دندون پنجمت داره در میاد.دندون شماره 2 پایین سمت چپ.

پارسا و دوستش امیر محمد.فقط پارسا یه کم موهاش شلخته اس که البته همونجور که در جریان هستین مده.

تصویر بالا:پارسا 1392/07/10 دو ساعت و نیم بعد از تولد

تصویر پایین:یسنا 1393/07/08 سه ساعت بعد از تولد


تاریخ : 29 مهر 1393 - 20:15 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 2226 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

روند پیشرفت های پارسا

گل پسرم الان 4 تا دندون داره 

دندون چهارمش در تاریخ 93/05/20 جوونه زد و بیرون اومد.

هنوز تصمیم نداری راه بری....اما توی رووروئک مثل فرفره از این ور به اون ور میری.مدام هم میری توی اتاقت جلوی کمدت اسباب بازی هاتو میبینی و میخندی

چند تا کار هم که بلدی ایناس:

با آهنگ نی نای میکنی

خداحافظی میکنی

ناز میکنی

یاالله میدی برای سلام

تا میگیم الو سریع دستتو میزاری روی گوشت

چندتا کلمه هم بلدی

پ یا ایشی= پیشی

بابایی

آبایی= بابایی

مامایی

قوخ=قوقولی

آقو=آقاجون

دایییییی (جالبه قبل از مامان و بابا یاد گرفتی بگی دایی)

 

قول میدم توی پست بعدی عکسای جدیدت رو هم بزارم


تاریخ : 04 شهریور 1393 - 15:35 | توسط : مامان پارسا | بازدید : 2040 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر